مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

هفته دوم و سوم بهمن ماه

سلام دوستان خوب ممنون که توی این مدتی که نبودیم و سرمون شلوغ بود به ما سر میزدید و حالمون رو می پرسیدید. بالاخره جابجایی تمام شد و ما در خونه ی جدید ساکن شدیم . خیلی خسته شدیم خیلی . آقای پدر اینقدر کار کرد که مچ درد گرفته و هنوز هم خوب نشده. البته بگم از آقا مهزیار گل که توی مراحل جابجایی یا مدرسه بود یا خونه مامان بزرگش و وقتی که اومد با خونه ی آماده و اتاق چیده شده روبرو شد و خونه رو حسابی پسندید. مهزیار گل من خونه ی قبلی رو بیشتر دوست داشت و میگفت اونجا قشنگ تر و بهتر ولی وقتی خونه رو چیده شده دید خیلی خوشش اومد و حسابی حال کرد.   خوب هفته پیش 20 بهمن تولد آقای پدر بود که ما شب دعوت بودیم خونه خواهر شوهرم البته عروس...
1 اسفند 1392

داستان کارنامه + روزهای پایانی بهمن

سلام سلام صدتا سلام سال 92 داره روزهای پایانیش رو می گذرونه . روزهای انتهایی بهمن ماه با هم مسابقه دارند و تلاش می کنند از هم جلو بزنند . انگار همین دیروز بود که سال 92 رسید و برای رسیدنش لحظه شماری می کردیم. تقریبا خونه تکونی ها شروع شده و ما هم یواش یواش داریم شروع می کنیم. اما از شانس خانم های محترم اهوازی امروز دوباره گرد و خاک شده و متاسفانه بچه هامون مدرسه هستند و خودمون هم سرکار. ای کاش مسئولین هوای غبار آلود و آلوده شهر رو ببیند و فکری بکنند. اگر نمیتونن چاره اندیشی کنند حداقل مدرسه ها و ادارات رو تعطیل کنند. ای کاش.   بگذریم جریان جالبی در روزهای گذشته پیش اومد که در ادامه براتون تعریف می کنم که برای من و آقا...
27 بهمن 1392

تولدت مبارک

  محمدعزیزم   امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم   که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . .   تولدت مبارک       پد ر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش .      تولد مبارک .  از صمیم قلب دوستت دارم . . .   ...
20 بهمن 1392

هفته ی دوم بهمن + تولد آقای پدر

سلام به دوستان گلم اول از همه باید بهتون بگم مهزیار پیشنهاد داده تا اسم وبلاگش در نی نی وبلاگ به (( دنیای مهزیار مامان)) تغییر پیدا کند. این روزا مهزیار از اینکه وبلاگ داره شاکی میشه چون همکلاسی هاش به وبلاگش سر میزنن و از همه چیزش خبر دار میشن. مخصوصا یکی از دوستاش که وقتی خودش به وب مهزیار سر میزنه برای دوستای دیگه اش هم تعریف میکنه. البته من براش توضیح دادم که مهم نیست و تو چیز خاصی توی وبلاکت نداری و اگه قرار باشه چیز خاصی نوشته بشه حتما پست رمز خواهد بود. در حال حاضر قانع شده اما نمی دونم با بزرگتر شدنش این وبلاگ همینجوری بمونه یا رمز دار بشه. شایدم این وبلاگ برای من و برای نوشتن خاطرات گل پسرم  بشه و خودش وبلاگ دیگه ای تاسیس ...
19 بهمن 1392

روزهای پایانی دی ماه،هفته های اول بهمن + جشنواره ی غذا

سلام دوستان خوب می دونید که ما از بلاگفا به نی نی وبلاگ تغییر مکان دادیم. مامان های گل خیلی وقت بود بهم پیشنهاد جابجایی می دادند اما من و مهزیار دوست نداشتیم از بلاگفا به جایی دیگه بریم. اما یکسری مسائل در بلاگفا پیش آمد که باعث ناراحتی من و بابای مهزیار شد و یه دلیل دیگه اینکه خیلی از دوست های خوبمون نمی تونستن برای ما کامنت بزاران و این 1 ماه گذشته نمی شد حتی پست گذاشت و خیلی مشکلات دیگه که همشون دست به دست هم دادند و باعث شدن ما به جمع دوستان و وبلاگ های نی نی وبلاگ بپیوندیم که از این اتفاق بسی خوشحالیم.   اما از آخرین روزهای دی ماه می نویسم. 25 دی ماه مثل روزهای گذشته مهزیار درگیر درس و امتحان بود. ...
14 بهمن 1392

گذری بر روزهای دی ماه

  سلام  به دوستان خوبم فصل امتحانات بود و ما هم حسابی درگیر بودیم. مخصوصا با عوض شدن معلم مهزیار. بیشتر از 2 هفته طول کشید تا مهزیار با معلم جدید ارتباط برقرار کنه و هر روز منتظر برگشتن معلم قبلیشون بود. پسرم انگار منتظر تایید معلمشون از طرف من بود. رفتم مدرسه و معلمشون رو دیدم و برعکس  چیزهایی که از مادرای دیگه شنیدم با معلم خوب و دلسوزی که خیلی هم جئان هستند روبرو شدم و با دیدنشون حس خوبی بهم منتقل شد و وقتی به مهزیار گفتم از معلم جدیدتون خوش اومده مهزیار خیلی خوشحال شد و علاقه خاصی به معلمشون پیدا کرد و 17 دی هم که تولد معلمشون بود براش هدیه برد. گذری بر روزهای گذشته: 5 دی اولین جلسه کلاس زبان مهزیار بود و...
26 دی 1392

گذری بر روزهای دی ماه

  سلام  به دوستان خوبم فصل امتحانات بود و ما هم حسابی درگیر بودیم. مخصوصا با عوض شدن معلم مهزیار. بیشتر از 2 هفته طول کشید تا مهزیار با معلم جدید ارتباط برقرار کنه و هر روز منتظر برگشتن معلم قبلیشون بود. پسرم انگار منتظر تایید معلمشون از طرف من بود. رفتم مدرسه و معلمشون رو دیدم و برعکس  چیزهایی که از مادرای دیگه شنیدم با معلم خوب و دلسوزی که خیلی هم جئان هستند روبرو شدم و با دیدنشون حس خوبی بهم منتقل شد و وقتی به مهزیار گفتم از معلم جدیدتون خوش اومده مهزیار خیلی خوشحال شد و علاقه خاصی به معلمشون پیدا کرد و 17 دی هم که تولد معلمشون بود براش هدیه برد. گذری بر روزهای گذشته: 5 دی اولین جلسه کلاس زبان مهزیار بود و...
26 دی 1392

2 سالگی وبلاگمون

       تولدت مبارک ۶ دی وبلاگمون دو ساله شد. وبلاگی که روزهای اول قرار بود فقط و فقط خاطرات مهزیار توش نوشته بشه . اما بعد از یه مدت خاطرات مهزیار و مامان و بابا هم نوشته شد. از روزهای خوبی  که با هم داشتیم نوشتیم و از روزهای خوبی که خواهیم داشت می نویسم. خاطراتی که با دوباره خوندنش  گذشته برامون تداعی میشه. توی این دوسال اتفاقات  زیادی برامون پیش اومد که خیلی هاشون کامل نوشتیم و بعضی هاشون رو فقط اشاره کردیم. توی این مدت دوستان زیادی پیدا کردیم که با شادی هاشون شاد، و با غمه هاشون ناراحت شدیم. دوست های مهربان و خوبی که همیشه در کنارمون بودند و هیچ وقت تنهامون ن...
6 دی 1392

شب یلدای 92+ هفته آخر آذرماه

یلدا یعنی بهانه ای برای در کنار هم شاد بودن و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا. یلداتان مبارک و زندگیتان پر از بهانه های شاد باد. درود بر شما دوستان عزیز بلندترین شب سال هم سپری شد . شبی بلند که بهترین خاطرات را برایمان زنده می کند. 12 سال در کنار هم بودن و 12 شب بلند را جشن گرفتن. یکی دیگر از زیباترین شب های یلدا، یلدای سال 1382 بود که تو پسر گلم توی دل مامانی لانه کرده بود و یلدای سال 1383 در آغوش مامان بود و تازه وارد 6 ماهی شده بود . از آن سال به بعد جشن سالگرد ازدواج مان و یلداهایمان زیباتر از سال های پیش بود. بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می ز...
3 دی 1392